هوراد جونيهوراد جوني، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

مینویسم برای عزیزترینم

روزهای پایانی سال 92

این آخرین پست من در سال 92 خواهد بود. این روزها حال و هوای دیگه ای دارم. جدای از این که همیشه از روزهای پایانی هر سال خیلی خوشم میاد و شور و حال عجیبی دارم، همش یاد سال گذشته و روزهای بدنیا اومدن هورادم. هوراد عزیز ما توی آخرین ماه از فصل زمستون 91 بدنیا اومد و من از یازده اسفند تا الان همش در حال مرور اون روزها هستم. دیروز هم واسه چکاب رفته بودم مطب دکتر شاهوردی وبا دیدن دکتر و آذر جون خاطراتم تازه شد. خدا را شکر میکنم که ما را لایق داشتن این نعمت دانست و هوراد عزیز را به ما داد و ما را غرق در خوشبختی کرد. اگه بخوام از روزای اخیر بنویسم باید بگم که کلی درگیر بودیم. بعد از واکسن یکسالگی هوراد رضا آنفولانزا گرفت و چند روزی رفت بالا ...
28 اسفند 1392

جشن تولد یک سالگی

انگار همین دیروز بود که با آذر (دستیار خانم دکتر) تماس داشتم. گفته بود ساعت شش و نیم صبح روز جمعه باید توی بیمارستان باشم. صبح اونروز پا شدم یک کمی آرایش کردم. تا کارام را بکنم دیر شد با رضا و مامان بابام راه افتادیم .تو راه دوباره آذر زنگ زدکه کجایی؟ خلاصه وقتی رسیدم رفتم اتاق زایمان و رضا هم رفت دنبال کارها. مامانم هم پشت در اتاق زایمان بود. خوابیدم. آذر و یه پرستار دیگه لباس بهم پوشوندن و فشارم را اندازه گرفتن ویکسری کارهای دیگه. یادمه آذر پرسید اسمش را چی میخوای بذاری؟ گفتم هوراد یا نیکراد. هنوز قطعی نیست. پرستاره بهم گفت این قدر دیر کردی وایساده بودی آرایش میکردی(البته با خنده). یک کمی بعد دکترم هم اومد و خلاصه من را بردند سمت اتاق عمل....
14 اسفند 1392

هوراد عزیزم یکساله شد

یکسال پیش درست در چنین روزی یعنی یازده  اسفند ١٣٩١ ساعت ١٠/٩ صبح یه فرشته کوچولو به دنیا اومد که الان همه دنیای ماست ، هوراد جونم سالروز میلادت  مبارک     ...
11 اسفند 1392
1